یک روز دیگه...
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 تولدم مبارک...

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 18:58 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 یه عاشق میگه :

اگه اتفاقی واست بیفته ؛ میمیرم !

اما ….

یه رفیق میگه :

اگه بمیرم هم نمیذارم اتفاقی برات بیفته … !!!

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 اگه تو ایران فیلمی ساخته شد که لیوان شکست و طرف موقع جمع کردنش دستش رو نبرید من بهش اسکار میدم !

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 15:44 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 


مردها وقتی‌ یه زن بهشون میگه سردمه به سه دسته تقسیم میشن:

اونایی که بغل می‌کنن

اونایی که جاکتشونو میدن

احمق‌هایی‌ که میگن: منم !

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 به بعضيا بايد گفت:

عزيزم

من كارگردان همون فيلميم

كه تو داري واسم بازي ميكني ...
 
 
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:53 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 یکی از مزایای پسر بودن اینه که هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی
آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت
هیچچچچی نمیشه!
نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ات بهم میریزه

دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 22:7 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 - چطوری بهش بگم دوستت دارم؟

+خیلی راحت بهش بگو

- باشه بیا با تو تمرین کنیم

+باشه

- دوستت دارم

+منم دوستت دارم,خب حالا برو بهش بگو

- بهش گفتم…


شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : خانم کوچولو

هر وقت در این یخچال لامصبو باز میکنی, خالیه!!!

حالا اگه بخوای یه بشقاب جا بدی توش باید بشینی پازل حل کنی تا جا بشه!!!!

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 17:1 ::  نويسنده : خانم کوچولو

هروقت یکی بهت گفت "هر جور راحتی"

با مشت بزن تو دهنش تا بفهمه چه جوری راحتی...!!!

شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 13:50 ::  نويسنده : خانم کوچولو

من عاشق این برنامه بودم.

کی سوالای مزخرف اینو یادشه؟؟؟

عکس های جالب و خنده دار (213) www.taknaz.ir

شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 13:15 ::  نويسنده : خانم کوچولو

میگن تو بهشت سوالای تستی همه یک گزینه "نمیدانم" هم داره!!!

کلا عشق و حاله اونجا!!!!

شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : خانم کوچولو

گاهی وقتا میشینم یکsms تایپ میکنم دو صفحه. بعد یک دور که میخونمش همشو پاک میکنم فقط مینویسم"نه"!!! بعد میفرستمش...

پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : خانم کوچولو

باعرض سلام و خسته نباشی خدمت نیمه گمشده ام ، کدوم گوری هستی نکبت؟؟؟

پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : خانم کوچولو

عشق به فرزند...!!!

سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 12:15 ::  نويسنده : خانم کوچولو

عشقولانه ترین دوچرخه دنیا...

سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : خانم کوچولو

همان طور که دیگر شلوار پاره نشانه فقر نیست.....!

 

سکوت هم نشانه ی رضایت نیست.......!


شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 20:42 ::  نويسنده : خانم کوچولو

این عکس یخچال ایده آل منه...

اینم بالشت ایده آلم...

جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 

باباهامون جلوی باباهاشون پاشونو دراز نکردن

ما پاهامونو دراز کردیم اما به احترامشون جلوشون سیگار نکشیدیم

بچه هامون اگه تو جمع نزنن زیر گوشمون شانس آوردیم !

 

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 17:55 ::  نويسنده : خانم کوچولو
 
.فیزیک خیلی آسون تر میشد اگر خود درخت به جای سیب روی سر نیوتون می افتاد!
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 17:28 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 بعضی از دوستان عزیز هستن که دوست داری مستقیم تو چشماشون خیره شی و با لبخند بهشون بگی:

عزیزم خیلی زر می زنی!!!

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : خانم کوچولو

من نمیدونم ای چه مرضی که تا ساعت رند نشه آدم نمیتونه درسو شروع کنه!!!!!!!!!! نه؟؟؟

دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : خانم کوچولو

آن بخش از یک سیستم را که می‌توان با چکش خرد کرد، سخت‌افزار و آن قسمت را که فقط می‌توان به آن فحش داد، نرم‌افزار می‌گویند!

یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 18:41 ::  نويسنده : خانم کوچولو

وقتی یک زن سیگار کشید یعنی کارش از گریه گذشته...

وقتی یک مرد گریه کرد یعنی کارش از سیگار گذشته...

 

جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 17:11 ::  نويسنده : خانم کوچولو

ابتکار عمل پسرها برای یاد گرفتن مثلثات...

چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 16:37 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 

هنوز به دیدار خدا می روند ... خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !!
خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کتد ،
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم " است !!

خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو !!

خدا کنار کودکی است که می خواهد از فروشگاه شکلات بدزد !!
خدا کنار ساعت کوک شده ی توست ، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی !!

از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!

خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟

خدا همین جاست ، نه در عربستان !
خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه عربی !
خدایا دوستت دارم


دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 22:30 ::  نويسنده : خانم کوچولو

هروقت قرآن میخونم( البته ریا نشه ها) خدارو شکر میکنم پیامبر تو چین به بعثت نرسید!!!

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 21:34 ::  نويسنده : خانم کوچولو

یک بار هم تو دلتنگ من شو...

نترس به آسمان گفتم تا زمین نیاید...

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 18:1 ::  نويسنده : خانم کوچولو

انگار 90% خستگی آدم تو جورابشه!!!

ای جورابو که در میاری راحت میشی...

 

یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : خانم کوچولو

ای کاش الان هم مثل بچگیم بزرگترین نگرانیم این بود که وقتی آدامس میخرم عکسش تکراری نباشه

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 23:11 ::  نويسنده : خانم کوچولو
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 22:58 ::  نويسنده : خانم کوچولو

وقتی هنوز یک سالت نشده مامان و بابات هی بهت میگن: بگو مامان....بگو بابا....

الان که میگی مامان میگه: زهر مار مامان!!!!!!!!!!!!!!

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : خانم کوچولو

ازمامانم میپرسم :بهترین دختر دنیارو داشتن چه حسی داره؟؟؟

میگه:نمیدونم, برو از مامان بزرگت بپرس....

من:

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : خانم کوچولو

به یک "اتفاق خوب" جهت افتادن نیازمندیم!!!

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 13:49 ::  نويسنده : خانم کوچولو

وقتی بین دوتا کار مرددی شیر یا خط بنداز!

مهم نیست شیر میوفته یا خط...

 مهم اینه که وقتی سکه داره میچرخه,یهو بفهمی دلت  بیشتر میخواد شیر بیوفته یا خط!!!

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : خانم کوچولو

وقتی میخوام تصمیم بزرگی برای زندگیم بگیرم,مامانم میگه:

"آفرین...باریکلا...فقط قبلش اتاقتو مرتب کن!!!!!!!!!!!

 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 13:23 ::  نويسنده : خانم کوچولو

خوشبختی یعنی ساعت یک و نیم نصف شب دست بکنی تو جیب شلوارت که هنزفریتو برداری بعد ببینی که یک رنگارنگ تو جیبته. باز کنی بخوری! آقا یک صفایی داره!

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:37 ::  نويسنده : خانم کوچولو

خدایا...

جایی بهتر از بهشت خلق کن...

برای زیر پای " پدرم" میخواهم!

عکس های از عشق پدر و فرزند(1)

سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:4 ::  نويسنده : خانم کوچولو

عوارض جانبی بعد از یک شکست عشقی...

 
در آوردن گوشی از حالت سایلنت!
نبردن گوشی به دستشویی و حمام!
از رمز درآوردن اینباکس گوشی!
پاک کردن آثار جرم!!! ... ..
خواب راحت..
زندگی راحت...
آرامش همراه با گریه!
تموم نشدن شارژ ایرانسل بعد 6 ساعت

سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : خانم کوچولو


یه قانونی هست که میگه :

همیشه یه آهنگ توی پِلی لیستت هست که همیشه ازش رد میشی
اما هیچ وقت پاکش نمی کنی!

 

سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:17 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 

اونجوری که هندزفری خود به خود تو جیبت گره کور میخوره، اگه بگن خودت گره  بزن عمرا بتونی ...

 


دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:13 ::  نويسنده : خانم کوچولو

جک جدید 2011

ما ایرانی ها

وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم :

عجب نقاشیه نکبت…

چه دست فرمونی داره توله سگ…

چقدر خوب میخونه بد مصب…

چه گیتاری میزنه ناکس…

استاده کامپیوتره لامصب…

موی کوتاه به طرف میاد :چه عوضی شدی…

عجب گلی زد بی وجدان…

بیشرف خیلی کارش درسته…

دوستت دارم وحشتناک…! ء

اما وقتی میخوایم فحش بدیم:

…برو شازده…

چی میگی مهندس…

آخه آدم حسابی…

دکتر برو دکتر…

چطوری آی کیو؟

به به! استاد معظم!

کجایی با مرام؟

باز گلواژه صادر فرمودی؟

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:23 ::  نويسنده : خانم کوچولو

آنکس که نداند و نداند که نداند،قطعاً خودش را به کوچه علی چپ زده است.
۲بار که جفت پا بروید توی دهنش،قطعاً بداند و بداند که بداند..!

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:56 ::  نويسنده : خانم کوچولو

دلم آغوشی برای گریستن میخواهد...

نه زن باشد نه مرد...

خدایا زمین نمی آیی؟؟؟

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:34 ::  نويسنده : خانم کوچولو

خاطرات یک پسر:

هر موقع بابام میگه بیا بشینیم دو کلوم حرف بزنیم...

از نمره تکی که اول دبستان دیکته گرفتم ...

تا هفته ی پیش که با یه دختر تو کافی شاپ در هنگام .... منو غافلگیر کرد ...

هرکارِ خلافی که کردم میاد جلو چشام !!!

آخرشم دو تا سوال از منوی موبایل می پرسه و می گه من رفتم بخوابم ..!!!

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:28 ::  نويسنده : خانم کوچولو

صدای خنده خدا را میشنوی؟؟؟

دعایت را شنیده...

به آنچه محال میپنداری میخندد...

شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:20 ::  نويسنده : خانم کوچولو

من دنبال یه پسر خوب

مودب
با شخصیت
سربزیر و چشم پاک
راستگو
اهل کار
خانواده دوست
مهربون
و . . . میگردم
.
.
نه برای اینکه دوست پسرم بشه
.
.
.
.
.
.
یا اینکه شوهرم بشه ..

نه به خدا ..

خدا به سر شاهده !

واسه این میخوام که ببینم چه شكلیه اصلا"...

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : خانم کوچولو

پسر در حال دویدن...
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه ؟؟؟؟؟؟؟؟چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی ؟؟؟؟؟، پاشو ؟؟؟؟! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

**************************
دختر در حال راه رفتن...
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای...
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین ...

 



 

 

چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : خانم کوچولو

بعضی ها آنقدر فقیرند که تنها داراییشان" پول "است...!!!

دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:56 ::  نويسنده : خانم کوچولو

 
 
 
 
 
 
 
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود...


جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : خانم کوچولو

قدیما مجلس خواستگاری برای این بود که خانواده ها دختر و پسر رو به هم نشون بدن.

الان واسه اینه که دختر و پسر خانواده هاشونو به هم نشون بدن!!!

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


هرچه میخواهد دل تنگم میگم...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1